ماشين مورچه آب بابا نان مورچه ای آمد از توی قندان بر شانه اش داشت یک قند شیرین آهسته می رفت با بار سنگین او را به لانه بردم با دستم ماشین او شد انگشت شستم ... نویسنده : عمه اکی نیما/خاله اکی کسرا 9:26 شعر كودكانه 28 خرداد 1391 464 0 0 ادامه مطلب
ماشين فولكس يه روزي با مامان جوون رفته بوديم خيابون ماشينهاي جورواجور اونجا ديدم فراوون يك ماشين كوچولو شبيه يك قورباغه توي خيابون ديدم گفتم: چقدر اين ماهه اسمش چيه مامان جون اين وانته يا پيكان... نویسنده : عمه اکی نیما/خاله اکی کسرا 9:24 شعر كودكانه 28 خرداد 1391 615 0 0 ادامه مطلب